- هم درسی
- شرکت دو یا چند تن در خواندن نزد استاد
معنی هم درسی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آکوموداسیون
شرکت در درد وبلیه ای با دیگری، غمخواری
دو یا چند کس که در خواندن درسی نزد استاد شرکت داشته باشند
همشاگردی
همتراز
رفراندوم
دو یا چند شاگرد که در یک مدرسه درس بخوانند
آنکه با دیگری بر یک گرایش و قصد و تمایل باشد
کسی که با دیگری در سکوت یک ده اشتراک دارد
هم کیشی
هم قدمی هم عنانی، برابری همسری، یاری رفاقت
شرت دراجرای عملی اتفاق اتحاد (غالبا در مورد کارهای بد بکار رود)، همنشینی مصاحبت، برابری دو یا چند تن در زور و قوت و شان و شوکت
مساوی، هم پایه، برابر، هم شان
هم سردکی همگنی همنژادی ازیک جنس (نر یا ماده) بودن، از یک قوم و نژاد بودن، تجانس
همنشین، هم خانه
معاشرت، مصاحبت، همدمی
هماموز همدبستان دو یا چند شاگرد یا معلم که در یک مدرسه بتحصیل یا تعلم مشغول باشند
دو یا چند تن که دارای یک رای و عقیده باشند. هم داستان، یک دل
کسی که با دیگری در سکوت یک ده اشتراک دارد
رفاقت هم نفسی، هم زبانی هم سخنی، هم پیالگی، حالت دو غواص که دم ونفس هر دو موافق باشد
دارای یک رای و اندیشه بودن، اتفاق اتحاد، صمیمیت
دو یا چند تن که در اجرای عملی شرکت کنند شریک متفق بیشتر در مورد کارهای بدبکاررود، همنشین مصاحب، دو یا چند تن که در زور و قوت و شان و شوکت برابر باشند
دو یا چند کس که دارای یکنوع درد وبلیه باشند، شریک غم دیگری غمخوار: همه همخوابه وهمدرد دل تنگ منند مرکب خاب مرا تنگ سفر بگشایید، (خاقانی)
صمیمیت محرم بودن
فرانسوی نیمرویه ای
Sympathy
Congeniality
cordialidade
simpatia
simpatía
congenialidad
serdeczność
współczucie
сочувствие